در حسرت خوردن یک لقمه سنگک

Sangakمن چهار سال پیش مطلبی را در خصوص مهاجرت نوشتم که در روزنامه فرهیختگان به چاپ رسید. من هنوز کم و بیش به  همان موضوعاتی که در این مطلب نوشته ام معتقدم .

معتقدم باید مهاجرت کرد تا فهمید هیچ کجا وطن نمی شود. تنها فرقی که  زمان نگارش این مطلب با حال حاضر  دارد  این است که خوشبختانه گویا یک نانوایی سنگکی در سیدنی باز شده.

برای خواندن این مطلب می توانید  لینک پایین را کلیک کنید

دریافت فایل : در حسرت خوردن یک لقمه سنگک

زندگی در جهنمی به نام نائورو

madarاین نامه را بعنوان یک مادر از بازداشتگاه نائورو می نویسم. بعد از ده ما حبس در جزیره کریسمس ، خانواده سه نفری ما به اینجا منتقل شد: من، همسرم و پسرم که هنوز سه سال هم ندارد. می دانستم که ما را به اجبار به نائورو خواهند فرستاد. احساس غم می کردم و هر شب با فلاکت می گریستم. هر زمان به صورت پسرم نگاه می کردم از خود می پرسیدم که گناه او چیست که به این شدت مجازات شود؟ ما چه خطایی کرده ایم که چنین رفتاری با ما می شود؟ آن لحظه که از ماموری شنیدم که ما را به نائورو انتقال خواهند داد، ناگهان تمام غم و اندوه دنیا را در خود حس کردم. تمام طول مسیر را گریه می کردم.

در  جزیره کریسمس  ما جداسازی شدیم و ده ساعت بدون وقفه ما را بازرسی می کردند. کیفهایمان را گشتند و نیمی از اموالمان را دور ریختند. اجازه پوشیدن کفش نداشتیم. اجازه نمی دادند موهایمان را ببندیم. افسرهای عظیم الجثه و خشن پشت گوش ها، داخل بینی، زیر زبان و موهایمان را می گشتند. پسرم می ترسید و دائما گریه می کرد.

پس از ده ساعت بازرسی، ما را با تعداد زیادی مامور داخل یک اتوبوس و سپس هواپیما کردند. سفر 8 ساعت طول کشید. پسرم 24 ساعت نه چیزی خورد و نه خوابید. شاید باور نکنید که پسر کوچکم 24 ساعت نخوابید اما همچنان مضطرب و آشفته بود. در طول این سفر، هر کس که می خواست به دستشویی برود با 3 مامور اسکورت می شد. اجازه نمی دادند درب را ببندیم.

سرانجام به جهنمی به نام “نائورو ” رسیدیم. 6 ساعت دیگر ما را بازرسی کردند. سپس برای همه ما فایل درست کردند و یکی یکی به خانه جدیدمان منتقل شدیم.

aap_3005_20121122000599293895-original[1]_800x600حدود 100 چادر در اینجا وجود دارد که از پلاستیک و گونی ساخته شده اند. داخل هر چادر به 6، 7 یا 8 اتاق تقسیم شده است که براساس جمعیت خانواده می باشد. چیزی به نام ” حریم شخصی” وجود ندارد. قسمت ما در چادر بیشتر شبیه به اسطبل است و هیچ شباهتی با خانه ندارد. حتی صدای تنفس و زمزمه خانواده کناری نیز شنیده می شود. یک تکه گونی جایگزین در اتاق هاست.

بدلیل گرمای شدید هوا کودکان نمی توانند بیرون از چادر بازی کنند. نمی توانید شدت  مرگبار بودن وضعیت ما را تصور کنید. کودکان از بازی، آواز و تقلید صدای حیوانات و قطارها لذت می برند. در نائورو ، کودکان هرگز حق کودک بودن را ندارند : شاید باور نکنید که کودکان، حتی کودک دو ساله من، به دلیل بلند حرف زدن و گریه کردن و حتی بازی کردن سرزنش و تنبیه می شوند. دائما به پسرم می گویم ” هیس، ساکت باش” . گاهی فکر می کنم به خاطر محدودیت ها دیوانه شده است. به خاطر اینکه او را ترسانده ام تمام شب را گریه می کنم.

افسردگی و عصبانیت در چهره کودکان کاملا مشهود است. از زمانی که به اینجا آمده ایم فرزندم تمایل به زدن دیگر کودکان پیدا کرده است. شبها مضطرب و ناآرام است. او شبها 10 تا 15 بار از خواب بیدار می شود و من مجبورم دهانش را بسته نگه دارم. اکثر شبها کابوس می بیند. پسرم در سن حساسی است و این موقعیت او را تبدیل به فردی بی اعتماد به نفس، خشن و ترسو می کند. شرایط ما در اینجا با پروسه طبیعی که پسرم باید طی کند به شدت مغایرت دارد. از شما می پرسم: گناه این کودکان چیست؟

اینجا آفتاب بسیار سوزان است و از صبح زود تا 6 یا 7 عصر ادامه دارد و ما مکان مناسبی برای حفاظت خودمان در مقابل آفتاب نداریم. حتما می توانید تصور کنید که چقدر کودکان 4، 5 یا 6 ساله از این هوای گرم عذاب می کشند. تا دستشویی ها حدود 120 متر فاصله است. بدلیل این شرایط اکثر کودکان از شب ادراری رنج می برند.

سالن غذاخوری نیز بسیار دور است . در آنجا هیچ سیستم خنک کننده ای وجود ندارد. کیفیت غذا بسیار بد است. هر روزnauru
نگران هستم که آیا می توانم امروز به پسرم غذا بدهم یا نه. هر هفته فقط سه غذا می توانم به او بدهم : برنج، مرغ، رشته  و نان و کره. پسرم هیچ تمایلی به غذا خوردن ندارد زیرا از طعم های تکراری خسته شده است. اکنون 14 ماه است که پسرم در این شرایط بسر می برد.

هیچ کس اجازه بردن غذا به خارج از سالن را ندارد. گاهی مجبورم تکه ای کره را در کلاه یا جیبم پنهان کنم و آنرا برای پسرم ببرم، درست مانند دزدها. کسی نمی تواند در سالن غذاخوری غذا بخورد زیرا هوا بسیار گرم است و بردن کودکان به آنجا غیر ممکن است. بعلاوه، کودکان در مکان ها شلوغ غذا نمی خورند و ترجیح می دهند بازی کنند. این مساله برای والدین مشکل ساز شده است. اگر ماموری متوجه شود غذا را به خارج از سالن برده اید باید تمام روز را گرسنگی بکشید.

اکثر مواقع ماست ، کمپوت و آبمیوه هایی که به ما می دهند تاریخ گذشته است. گاهی وقتی درب آنها را باز می کنیم با محتوای کپک زده روبرو می شویم. هفته گذشته پسرم به دلیل خوردن ماست فاسد دچار اسهال شد.

پسرم را نزد پزشک بردیم اما او هیچ دارویی تجویز نکرد. ما را به یک کانکس آهنی که 8 اتاق داشت بردند. یکی از اتاق ها را به ما دادند که در آن یک تخت و یک میز کوچک وجود داشت. هیچ حریم شخصی نداشتیم زیرا درها و پنجره ها توری بود. روی در علامت “قرنطینه” بود. به ما گفتند “تا زمانی که حال پسرتان بهتر شود اجازه خارج شدن از اینجا را ندارید” . چگونه می توانم کودکی دو ساله را در اتاقی بدون قفل، حریم شخصی و دارو نگه دارم؟ هر موقع پسرم از اتاق خارج می شد ماموری او را دنبال می می کرد و به او دستور می داد که به اتاق بازگردد. به گونه ای با او برخورد می کرد که فردی 20 ساله است. از مامور خواستم به ما اسباب بازی و کتاب بدهد تا بتوانیم او را سرگرم کنیم. اما مدام به من می گفتند “چیزی نداریم که به شما بدهیم”. پسرم دائما گریه می کرد و به من التماس می کرد که اجازه دهم از آنجا خارج شود و من مدام می گفتم “نه” .  اندکی بعد خود نیز به گریه افتادم. با تعجب دیدم که پسرم دیگر گریه نکرد و مرا بوسید و سعی کرد آرامم کند. چرا باید یک پسر کوچک دائما گریه مادرش را ببیند؟ چرا باید چنین تنبیه سختی شود؟

24 ساعت مرگبار را در آنجا گذراندیم، بدون هیچ کمکی، گویی فراموش شده ایم. سرانجام چاره ای جز تظاهر به بهبودی پسرم نداشتیم تا بتوانیم به کمپ بازگردیم. از آن به بعد کسی جرات رفتن به دلیل اسهال را نداشت. هر موقع پسرم حتی از فاصله دور آن اتاق را می دید، جیغ می زد و گریه می کرد زیرا فکر می کرد که او را به آن اتاق می برم. اخیرا فهمیده ام ناخن هایش را گاز می گیرد. دلیلش چه می تواند باشد جز شرایط زندگی در اینجا؟

در اینجا کمبود آب نیز داریم. مدت زمان مجاز برای حمام تنها 2 دقیقه است. زمانی که کمبود آب شدید تر می شود این مدت به 1 دقیقه کاهش می یابد. زمانی که 1 دقیقه تمام می شودماموری بلافاصله آب را قطع می کند و تو باید در هر شرایطی که هستی ار حمام خارج شوی.

در منطقه مخصوص کودکان کمتر از چهار سال، یک  توالت با 6  سینک دستشویی وجود دارد. اینجا دستشویی ها آب گرم ندارد و تنها از آب سرد استفاده می شود. از آنجا که  سینک های دستشویی از چوب ساخته شده اند، اطرافشان به دلیل وجود آب پر از کرم و قارچ است. آنقدر آب کم است که اکثرا از دستمال خیس استفاده می شود و این باعث سوختن پوست کودکان شده است. یکبار پسرم آنقدر شدید سوخته بود که قادر به راه رفتن نبود.

در اینجا آب آشامیدنی به سختی پیدا می شود. گاهی حتی برای قرص خوردن نیز آب پیدا نمی کنیم. باید تا زمان غذا خوردن bazdashtgahبرای آب صبر کنیم. دستشویی ها بسیار کثیف اند زیرا هفته ای تنها یکبار تمیز می شوند. سطل های آشغال پر می شوند و روزها طول می کشد تا تخلیه شوند. برخلاف آنچه گفته می شود، اینجا هیچ استاندارد سلامتی ندارد. رفت و آمد موش ها و هزار پاهای سمی برای ساکنین کمپ عادی شده است. اینجا پر از مگس است.

افرادی که به تنهایی به اینجا آمده اند در شرایط روانی خطرناکی قرار دارند. بیشتر وقتشان را گریه می کنند. همگی افسرده اند و تمایل به خودکشی رو به افزایش است. هرگاه فردی خسته و افسرده اقدام به خودکشی می کند، مامورین مانع می شوند و او را نزد روانشناس می برند و روزها او را تحت نظر می گیرند. اگر به روانشناس بگویی که می خواهی بمیری دو مامور را مسئول مراقبت از تو می کنند… چرا؟ تا نجاتت دهند.

در این جهنم 40 کودک زیر 4 سال زندگی می کنند. تعدادی بین 4 تا 10 سال اند و 60 یا 70 نفر دیگر نوجوانند. گناه این کودکان چیست؟ دولت استرالیا برای بستن راه های دریایی باید راهکارهای مناسبی اتخاذ کند- به جای اینکار از ما درس عبرتی برای دیگران می سازد. اینجا بازداشتگاه نیست، جهنم است.

اینجا شبیه به یک مکان نظامی است و حتی خود مامورین نیز این نیاز را حس می کنند. حس می کنند برای جنگ به اینجا اعزام شده اند. زمانی که با آنها حرف می زنم می فهمم که اکثرا در جنگ عراق و افغانستان بوده اند. گناه افرادی که از جنگ و دیکتاتوری فرار کرده اند چیست؟

در نائورو تمام بازداشت شدگان بعد از تمام تجربیات تلخ و سختی های غیر قابل تحمل، امید رسیدن بهه آینده ای روشن را داشتند و امیدوار بودند که روزی آزاد شوند و در کشوری توسعه یافته و با استانداردهای مناسب زندگی کنند، نه در کشوری مانند  نائورو و کامبوج .

می دانید در چند روز اخیر چند نفر دست به خودکشی زدند؟

می دانید چندین افسر عظیم الجثه برای سرکوب هر تظاهرات یا آشوبی به نائورو فرستاده می شوند؟

می دانید معنای ناامید و درمانده چیست؟

می دانید معنای “از زندگی خسته شده ام” چیست؟

bazdashtgah_Naoroاین نامه تصویر کوچکی از جهنم بزرگی است که در نائورو وجود دارد. زمانی که در جزیره کریسمس بودیم با مسئولین حقوق
بشر استرالیا بارها از طریق تلفن و اینترنت تماس گرفته بودیم. به ما می گفتند که کاری برای جلوگیری از  انتقال شما به نائورو نمی توانیم انجام دهیم. پس از انتقال به نائورو تماس  آنها قطع شد. اکنون می پرسم، مسئولین حقوق بشر، سازمان ملل متحد، صلیب سرخ و انسانیت کجا هستند؟ چرا ما را در اینجا رها کرده اند؟ کجا با یک پناهنده اینگونه رفتار می کنند؟ تماشای تلویزیون، دیدن دوچرخه، رد شدن افراد عادی، ماشین، خیابان و …. برای پسرم بسیار عجیب است. او 14 ماه در جهنم بوده است. تنها چیزی که تا الان در زندگی اش دیده، مامورین نظامی بوده است.

لطفاً نامه من را به دقت بخوانید و سعی کنید که از دردی که ما می کشیم با خبر شوید. ما نیاز به کمک داریم ، کمک و کمک.

من به عنوان یک مادر این نامه را برای شما مردم استرالیا می نویسم . من شنیده ام که شما خوب و مهربان هستید. نامه من فقط خطاب به مردم مهربان استرالیاست چونکه من هیچ امیدی به سازمانهایی رسمی و مقامات ندارم. من از شما عاجزانه درخواست می کنم که به ما و بچه هایمان پیش از آنکه بسیار دیر شود کمک کنید.

 این مطلب توسط خانم ” گلناز یغمایی” از همکاران دفتر ما در تهران ترجمه شده است  و اصل این نامه به زبان انگلیسی در مطبوعات استرالیا به چاپ رسیده است.

فعال باشید

Productiveبه دلیل شغلی که دارم حداقل هفته ای 5 پناهجوی ایرانی را می بینم که عموم آنها در یک چیز مشترکند، بی هدفی . نمی دانند چرا به استرالیا آمده اند و نمی دانند که چکار می خواهند بکنند.

عموماً از تعلل اداره مهاجرت در تعیین تکلیف وضعیتشان می نالند و دائماً می پرسند که بالاخره چطور می شود. من هم به آنها می گویم که نه من به عنوان وکیل ، و نه شما به عنوان پناهجو هیچ کنترلی بر روی این موضوع نداریم، پس نباید ذهنمان را مشغول چیزهایی کنیم که کنترلی بر آن نداریم، اما کنترل بر چیزهای دیگر زندگی امان می توانیم داشته باشیم.

من همیشه پناهجویان را در دفترم با یک حقیقت محض روبرو می کنم که فرض کنیم که همین حال حاضر شما اقامت دائم دارید، برای فردایتان چه برنامه ای دارید؟ که عموماً پاسخی که می شنوم ” هیچ ” است.

برخی از پناهجویان آنقدر بی اطلاع هستند که حتی اگر فردا هم شرایط برای درخواست ویزای پناهندگی فراهم شود، در این یکی دو سال بلاتکلیفی، حتی هیچ کاری برای پرونده اشان نکرده اند و اصلاٌ فکر می کنند چون به استرالیا رسیده اند و به محض اینکه ادعای پناهجویی کنند ، دستی از غیب ، ویزای اقامت دائم را دو دستی تقدیم می کند. نمی دانند که باید کلی مستندات جمع آوری شود. نمی دانند کلی کار باید صورت بگیرد.

من معتقدم که این دورانی که با بریجینگ ویزای ” ایی” هستید می تواند به پربارترین بخش زندگی اتان تبدیل شود. اگر شما شهروند استرالیا هم باشید و زبان انگلیسی بلد نباشید در این جامعه بسیار بعید است که بتوانید به موفقیت برسید.

نگویید به خاطر نوع ویزایمان نمی توانیم برویم درس بخوانیم ، عموم کتابخانه های استرالیا کلاس های رایگان زبان انگلیسی دارد و می توانید زبان انگلیسی اتان را تقویت کنید. شما حداقل باید چندین سال بر روی زبان انگلیسی اتان کار کنید و چه زمانی بهتر از این. من معتقدم بادگیری زبان ربطی به داشتن ویزای دائم ندارد چه بسا کسانی هستند که چند دهه است در اینجا زندگی می کند ولی زبان بلد نیستند، اما شهروند استرالیا هستند.

من حقیقتاً به داشتن این همه وقتِ عزیزانِ پناهجو غبطه می خورم و گاهی فکر می کنم که ای کاش جای آنها بودم و از این همه وقتی که عموماً عاطل و باطل و بی هدف می گذرانند استفاده کنم.

من حقیقتا نمی فهمم که چرا این ایامی که می تواند به پربارترین و سودمندترین زمان انسان تبدیل شود چرا برای برخی اینقدر بیهوده گذرانده می شود.

فریب نخورید

MARAبعضی اوقات در میان ایرانیانی که در حال حاضر در استرالیا هستند و هنوز برای درخواست ویزای خود اقدام  نکرده اند شایعاتی شنیده می شود، که آدم شاخ در می آورد.

وقتی سئوال می شود که این اطلاعات را از کجا بدست آورده اید می گویند که فلانی گفت و پس از بررسی متوجه می شوید که ” فلانی ” نه وکیل رسمی مهاجرت است و از لحاظ قانونی هیچ جایگاهی در خصوص ارائه مشاوره به متقاضیان ندارد. من نام این افراد را سودجو می گذارم.

بهترین روشی که شما می توانید  افراد سودجو را با مشاورین رسمی مهاجرت تشخیص دهید وب سایت دولتی ” MARA ” است. در این وب سایت  نام کسانی که می توانند به صورت قانونی شما را برای  درخواست ویزایتان کمک کنند آمده است.

تشخیص افراد سودجو،  کار سختی نیست.  به این وب سایت www.mara.gov.au   بروید و نام فرد یا شرکت  وی را جستجو کنید، اگر نام وی در لیست وکلا و مشاوران مهاجرت بود می توانید به وی اعتماد کنید و اگر نبود بهیچ وجه کاری را از پیش نبرید و به سرعت فرار را بر قرار ترجیح دهید.

به کرار شنیده ام که گفته اند  “فلانی که خیلی آدم خوبی است ” به ما گفته که با اینکه با قایق آمده ایم و ” بریجینگ ویزای E” داریم ، می توانیم  برای ویزای کار اقدام کنیم و او گفته که می تواند به ما کمک کند . این دروغ محض است.

هر کس که به شما گفت که در اداره مهاجرت آشنا دارد و یا فلان مبلغ را بپردازید و می تواند برای شما ویزا بگیرد، شیاد است . هیچ فردی در استرالیا نمی تواند تضمین دهد که برای شما ویزا می گیرد. تضمین دادن ویزا کار غیرقانونی است.

من بدلایل ذیل به شما  توصیه می کنم که ازمشاوران رسمی مهاجرت استفاده کنید:

1. بسیاری از این افراد سود جو فقط بدنبال پول درآوردن هستند و هیچ استانداردی برای کارشان ندارند و هدفشان سرکیسه کردن  کسانی است  که فقط ممکن است فکر و ذکرشان کمتر هزینه کردن برای درخواست ویزایشان باشد.

2. این شیادان هیچ اطلاعاتی در زمینه تغییرات مداوم و دائمی مسائل مهاجرت و پناهندگی در استرالیا ندارند. اگر اطلاعات مختصری هم داشته باشند مربوط به گذشته است و هیچ مسئولیت قانونی در دادن این اطلاعات غلط ندارند.

3. عموم پرونده هایی که این دسته از افراد ارسال می کنند ، ناقص و دارای معایب قانونی بیشمار است و در نتیجه باعث طولانی تر شدن  پروسه رسیدگی به درخواست ویزای  شما می شود.

4. آنها شانس گرفتن ویزای شما را به میزان قابل توجهی پایین می آورند ، چون دسترسی به اطلاعاتی ندارند که مشاوران رسمی مهاجرت دارند. بخش اعظمی از  این اطلاعات در دسترس افراد معمولی نیست و فقط مشاوران رسمی به آنها دسترسی دارند.

5. بسیاری از این افراد از دانش زبان انگلیسی خوبی برخوردار نیستند و توانایی تفسیر قانون را ندارند و بهمین دلیل به ضرر متقاضی ویزا عمل می کنند. آنان فقط چرب زبانند و برای جذب کردن شما ،چیزهایی را می گویند که بسیار دلنشین است اما با واقعیت فرسنگ ها فاصله دارد.

 6. به دلیل عدم داشتن مسئولیت قانونی ممکن است شما را  تشویق به ارائه مدارک جعلی  به اداره مهاجرت کنند و در نهایت سبب می شوند که نه تنها به شما ویزا داده نشود بلکه  برای ارسال تقاضای ویزاهای بعدی نیز منع قانونی برایتان به وجود  بیاید.

7. شما نباید زندگیتان را بدست کسانی دهید که هیچ ارزشی نه برای آن قائلند و نه صلاحیت ارائه مشاوره دارند و فقط به دنبال به جیب زدن  پول هستند.

8. فراموش نکیند کسانی که  مشاور رسمی مهاجرت هستند؛ همیشه هستند ، چون قابل دسترسی هستند و این کار را به عنوان حرفه زندگی خود انتخاب کرده اند. آنها دفتر دارند، وب سایت دارند و قانوناً باید همیشه در دسترس موکلین خود باشند. اگر نباشند و کارهای غیرقانونی انجام دهند ، ممکن است پروانه وکالتشان به خطر بیفتد. اما اینگونه شیادان نه دفتر دارند، نه دستک. آنها  نه شرکتی دارند که ثبت شده باشند و یک دفعه مثل ” اجنه ” غیب و ناپیدا می شوند.

برای اینکه موکلین با حقوق خود آشنا شوند ، ” مارا ” کتابچه ای را  به زبان فارسی منتشر کرده که می توانید در لینک پایین آنرا دریافت کنید. این کتابچه در خصوص حقوق قانونی و انتظاراتی است که شما می توانید از مشاورین رسمی مهاجرت داشته باشید.  دریافت  کتابچه مارا 

بر سر زندگی خود قمار نکنید و قدم های مطمئن بردارید.

گفت و گو با سفیر استرالیا در ایران

Paul Foley .Photo from DFAT

روزنامه همشهری در مرداد ماه سال 1392 گفت و گویی را با پل فولی سفیر استرالیا در ایران انجام داده است که در آن وی درخصوص وضعیت پناهندگان در استرالیا و مسائل مربوط به مهاجرت به استرالیا توضیحاتی  داده  است.

آقای فولی در بین سالهای 2010 تا 2012 سفیر استرالیا در افغانستان بود و از سال 2002 تا 2004 سفیر استرالیا در کشور تیمور شرقی.وی همچنین سابقه حضور در سفارت استرالیا در عربستان سعودی و جامائیکا را نیز دارد.

چنانچه تمایل به خواندن این مقاله دارید، می توانید آنرا از این لینک قرمز رنگ پایین دریافت کنید.

دریافت فایل :  مصاحبه با سفیر استرالیا   

تغییرات در قوانین ویزای همسر

Ezdevajاگر شما به استرالیا یا به طور غیرقانونی  وارد شده اید و یا اینکه دارای بریجینگ ویزا هستید و می خواهید برای ویزای همسر (زیرگروه 820 /801 ) اقدام کنید باید بتوانید دلایل قانع کننده ای بیاورید که وزیر مهاجرت ،  چنانچه پرونده اتان با  متمم سوم قوانین مهاجرت استرالیا  مطابقت نداشته باشد، شما را از این متمم،  معاف گرداند و به شما ویزا اعطا کند.

در گذشته برخی از دلایل  قانع کننده ای که افراد را معاف  از این متمم می گردانید شامل این بود که زن و مرد  باید اثبات می کردند که به مدت دو سال قبل از ارسال پرونده با یکدیگر در ارتباط بودند و اگر این مدت یکسال می بود، از حاصل این ارتباط،  فرزندی  متولد شده که یکی از والدینش استرالیایی  است.

این  دلایل قانع کننده سبب می شد که  معافیت در نظر گرفته شده و ویزا اعطا شود.

اما در حال حاضر تفسیری که اداره مهاجرت از دلایل قانع کننده می دهد  برای ویزای همسر فرق کرده است. دیگر داشتن بچه نیز ممکن است سبب اعطای ویزا به شما نشود.

در حال حاضر تفسیر اداره مهاجرت به گونه ذیل است:

” مسئولین پرونده باید شرایط هر فرد را بر اساس محتویات خاص هر پرونده بررسی کنند و به کسانی  که می خواهند از احراز شرایط متمم سوم قانون مهاجرت مستثنی گرداند، به طور واقعی دلایلشان قانع کننده و ایجابی باشد و این  معافیت نباید زمانی به فرد اعطا شود:

  • که فرد، شروط ویزایش را رعایت نکرده باشد،
  • به طور آگاهانه شرایطش را در پرونده به گونه ای عرضه کرده باشد که مشمول معافیت شود،
  • متقاضی بتواند از استرالیا خارج شود و از خارج از کشور برای ویزای همسر اقدام کند.”

با توجه به شرایط جدید به نظر میرسد آنچه که در گذشته برای معافیت از متمم قانون در نظر گرفته می شد ، ممکن است دیگر در نظر گرفته نشود و حتی داشتن فرزند از یک همسر استرالیایی نیز نتواند ضمانتی برای ماندن در استرالیا باشد و مجبور شوید که خاک استرالیا را ترک کنید و از آنجا برای بازگشت به کشور اقدام کنید.

 اگر به طور غیرقانونی در استرالیا هستید و یا اینکه ” بریجینگ ویزا” دارید و می خواهید برای ویزای همسر اقدام کنید، حتماً با یک وکیل  مشاوره کنید.

همچنین اگر در حال حاضر از اداره مهاجرت نامه ای دریافت کرده اید و از شما دلایل قانع کننده برای معافیت از متمم سوم قانون مهاجرت خواسته شده ، قبل از هرگونه اقدامی با یک کارشناس مشورت کنید.

این یک تغییر بسیار بزرگ در تفسیر قانون از دیدگاه اداره مهاجرت است و اگرچه کلمات مندرج در متن قانون هیچ تغییری نکرده اما نوع نگاه و تفسیر آن بسیار متفاوت از گذشته شده است.

به نظرم ردپای این تغییرات جدید را می توان در سوء استفاده افراد در گذشته از این معافیت جستجو کرد، من جمله کسانی که  ازدواج های غیرواقعی را فقط برای گرفتن ویزای دائم ترتیب دادند و پس گرفتن اقامت دائم از شریک زندگیشان جدا شدند.

استرالیا، شراب شیراز و زنان نیمه عریان


Australiaبه نظرم تصویر کشور استرالیا  در ذهن ایرانیانی که هنوز به اینجا نیامده اند، برابر است  با زندگی مرفه ، خوشگذرانی ،  کلوب های شبانه و وفور پول و ثروت. اما  این تصویر چقدر با واقعیات زندگی در استرالیا منطبق است ؟

غالب اطلاعاتی  که برای علاقمندان مهاجرت به استرالیا  در شبکه های اجتماعی منتشر می شود، به سمت نوعی افراط  گرایی در به تصویر کشیدن  زندگی در استرالیا جهت گیری دارد.

سواحل زیبا با مردان و زنان نیمه عریان که مثلاً گیلاس شراب شیرازی در دست دارند ،  ویلاهای آنچنانی با استخرهای عریض و طویل،  یا دختران و پسران شیک  پوش که مثلاً در مراکز خرید هستند و تصاویری از این دست.اما سئوال اینجاست که آیا مهاجر ایرانی پس از ورود به استرالیا همچنین زندگی خواهد داشت ؟ 

اگر چه این حقیقت است که بخشی از زندگی در استرالیا را می توان  به خوشگذرانی گذراند . اما این تا زمانی  امکان دارد که دلارتان ته نکشیده باشد و آهی در بساط داشته باشید.

حقیقت این است که زندگی در استرالیا سخت تر از آن چیزی است که بسیاری در ایران تصور آن را می کنند. حداقل زندگی سالیانه یک خانواده سه نفره در استرالیا حداقل 30 هزاردلار در سال است ( حدود 90 میلیون تومان ) . پول کمی نیست . البته با سی هزار دلار شما یک زندگی درویشی در استرالیا دارید و نه یک زندگی مجلل.

طی این سالها که  در زمینه  مهاجرت به استرالیا فعالیت داشته ام ، به تجربه دریافته ام که من بیشترین ای میل ها را برای مهاجرت  به استرالیا در روزهای شنبه دریافت می کنم . روز شنبه اولین روز کاری در ایران است . اما  در روزهای تعطیل رسمی در ایران، من  کمتر ای میلی دریافت می کنم که کسی بخواهد اطلاعاتی در خصوص مهاجرت به استرالیا  کسب کند.

اگر چه انسان ذاتاً راحت طلب است و دوست دارد همیشه حرف هایی را بشنود که این تصور راحت طلبی   زندگی در استرالیا را بیشتر در او  تقویت کند، اما  همیشه سعی کردم که واقعیت های زندگی در استرالیا را بگویم تا علاقمندان مهاجرت بتوانند تصمیم آگاهانه بگیرند.

من معتقدم که حداقل پنج سال طول می کشد که در استرالیا جا بیفتید و به نظرم اگر به دنبال عشق  و حال هستید، هیچ کجا مثل ایران نیست، اما  اگر می خواهید که یک زندگی سالم را تجربه کنید ، زحمت بکشید و بر اساس لیاقت تان به بالاترین جایگاه ذهنی و استعدادتان برسید به استرالیا  بیایید.

 اگر کسی به شما قبل از آمدنتان به استرالیا گفته که به شما دولت مثلآً دو هفته ای پانصد دلار می دهد و غیره ، این حقیقت محض است اما یادتان باشد که در سیدنی  برای حداقل یک منزل دو اتاق خوابه هفته ای سیصد دلار باید اجاره بپردازید، یعنی دو هفته ششصد دلار.

 اینجا زندگی کردن سخت است و باید زحمت کشید تا  به جایگاه مناسبی در اجتماع رسید.  اما نکته مثبت زندگی در استرالیا این است که همه در مقابل قانون یکسان هستند و سیستم امتیاز ویژه ای برای ملیتی قائل نیست.

Sam-Dast
سام دستیاری

به نظرم  زندگی سام دستیاری الگوی مناسبی برای ما ایرانیان است که سیستم استرالیا،   بدون نگاه به پیشینه افراد، فضا را برای انسانهای با استعداد ایجاد می کند و یا اینکه انسانهای با استعداد، فضا را برای خود ایجاد می کنند. 

سام که در حال حاضر سناتور در ایالت نیو ساوت ولز است در 5 سالگی به همراه خانواده اش از شمال  ایران به استرالیا به عنوان پناهجو آمد و الان  با سی و یک سال سن یکی از متنفذترین سیاستمداران حزب کارگر استرالیاست . من پیش بینی می کنم که وی بالاخره روزی نخست وزیر استرالیا می شود.

به نظرم سام فقط بر مبنای هوش ، ذکاوت ، پشتکار و تلاشش به این منزلت اجتماعی رسیده و نه چیز دیگر.

اگر شما هم انسان سخت کوش ، هدفمند، اهل برنامه ، منظم ، جان سخت و دارای پشتکار هستید به استرالیا مهاجرت کنید چون بهترین زندگی ممکن را  می توانید برای خود در این کشور رقم بزنید.

 اگر هم بدنبال عشق و حال ، تفریح  ، پول مفت ، زندگی آنچنانی ، پرستیژ و قِر و فِر  هستید هیچ کجا مثل ایران نیست از جایتان تکان نخورید.

استرالیا بهشتی است که  جایگاهتان را به بها دهند نه بهانه !

مهاجرت سرمایه گذاری است نه هزینه

ShoeMAkerامسال شغل کفاشی، جزو مشاغل مورد نیاز ایالت استرالیای جنوبی با مرکزیت آدلاید است. بد نیست بدانید که در سال 2013، شهر آدلاید پنجمین شهر برتر جهان  از حیث زندگی کردن بود و واقعاً من از اینکه یک کفاش در قرن حاضر می تواند به  پنجمین شهر برتر جهان به واسطه شغلش مهاجرت  دائم کند یکه خوردم.

وجود شغل کفاشی بیانگر این حقیقت است  که هر کسی با هر شغلی امکان مهاجرت به استرالیا را دارد. پس امیدوار باشید و  ریسک حساب شده کنید.

 توصیه من به کسانی که می خواهند به استرالیا بیایند همیشه این است که ریسک حساب شده کنند، یعنی اینکه شرایط حداقلی را برای آمدن به استرالیا  احراز کنند تا وقتی که فرصتی ایجاد شد بتوانند اقدام کنند . ایجاد شدن یا نشدن فرصت  دو روی  متفاوت سکه  است و گاهی خط تمایز یک فرد موفق و ناموفق هم در پذیرش خطرپذیری حساب شده در زندگی است.

مهاجرت به استرالیا یک جاده هموار، قابل پیش بینی و بی دردسر نیست. همیشه  درصدی از ریسک برای نرسیدن به هدفتان وجود دارد: مثلاً ممکن است خدای نکرده شما در آزمایشات پزشکی متوجه شوید که یک بیماری صعب العلاجی دارید و دولت استرالیا به شما بخاطر آن بیماری ویزا نمی دهد. یا اینکه قوانین مهاجرت در آن مقطعی که می خواستید اقدام کنید به یک باره عوض شود. یا اینکه مثلاً می خواستید با ویزای تجاری به استرالیا بیایید ناگهان بخاطر یک تصمیم اشتباه تجاری یک بخشی از سرمایه اتان از دست رفت و نتوانستید به تعهدات مالی خود به دولت استرالیا عمل کنید.

توصیه من این است که همیشه برای رسیدن به حداقل شرایط مهاجرت به استرالیا گام بردارید و دو کار را انجام دهید:

اول اینکه مدرک  دانشگاهی یا تحصیلی خود را  ارزیابی کنید، دوم دانش زبان انگلیسی اتان را ارتقا ببخشید.

به نظرم هر دو این کارها یک حرکت مثبت در زندگی است و حتی اگر فرد به آرزوی مهاجرت خود به استرالیا نیز نرسد، حداقل با دانش زبان انگلیسی خود می تواند جایگاه بهتری  در جامعه داشته باشد.

حالا  مثلاً فرض کنیم که اگر یک عزیز کفاشی این دو کار را دو سال پیش  انجام میداد چه می شد ؟  الان میتوانست برای مهاجرت به استرالیا اقدام کند .

مهاجرت را به دید سرمایه گذاری در زندگی بنگرید ، نه هزینه . شما اگر بابت کلاس زبان ، ارزیابی مدارکتان و کارهای دیگر دارید پولی پرداخت می کنید ، اینها همه برای بدست آوردن آینده ای بهتر است.

به نظرم همان فرمولی که ما با نداشتن زاپاس، پِت پِت کردن ماشین، با یک 4 لیتری بنزین در صندوق عقب ماشین برای رفتن به شمال  به کار می گرفتیم ،  باید برای مهاجرت به استرالیا نیز بکار ببندیم.

ما با این فرمول بی حساب و کتاب اکثراً به شمال رسیده ایم و با دوستانمان خوش گذرانده ایم، در مقایسه حقیقتاً سیستم مهاجرت استرالیا حساب و کتاب دارد: به نظرم به جاده مهاجرت بزنید، اگر ماشین در راه ماند، خدا بزرگ است، اگر هم که نماند به مقصود رسیده اید.

دانشجویان استرالیا بخوانند

truthسیستم مهاجرت استرالیا سیستمی به هم پیوسته ، بسیار دقیق و یکپارچه است و  اطلاعاتی را که به اداره مهاجرت داده اید، هیچگاه گم و گور نمی شود. این یک اصل است و در درستی آن شک نکنید.

  به نظرم ما در ایران زیاد با مفهموم یکپارچگی سیستم  آشنا نیستیم  و به تجربه من دریافته ام که اکثراً همیشه با یک خوش بینی افراطی  به سیستم مهاجرت استرالیا نگاه می کنیم.

فکر می کنیم که سیستم ” خِنگ” است و زرنگی هایی را که برای دور زدن سیستم برای گرفتن ویزای اول کرده ایم را ممکن است در درخواست ویزای بعدی ما نفهمد.  به همین خاطر دست به کارهایی می زنیم که ممکن است در کوتاه مدت ما را به  مقصودمان برساند، اما غافلیم که در دراز مدت به ضرر ماست.

در سال 2013 درآمد استرالیا از دانشجویان خارجی قریب به 15 میلیارد  دلار بود. این مبلغ  معادل یک چهارم  درآمد فروش نفت ایران در همین سال است.

استرالیا به دانشجویان به چشم یک درآمد بالقوه نگاه می کند، چون اگر نتواند دانشجویی که حداقل شرایط  تحصیل در استرالیا را دارد، جذب کند ، آن دانشجو سر از آمریکا یا انگلستان در می آورد و این به ضرر استرالیاست . به همین خاطر است که قوانین مربوط به تحصیل در استرالیا در سالهای اخیر ساده تر شده است، این به خاطر چشم و ابروی دانشجویان نیست بلکه به خاطر جیب  گشاد استرالیاست و همچنین  بدلیل رقابت تنگانگ با انگلستان و آمریکا برای جذب دانشجویان خارجی است.

برعکس زمانی که همین دانشجو می خواهد درخواست ویزای دائم دهد قوانین سخت تر می شود. شرط نمره بالای آیلتس در نظر گرفته می شود. معادلسازی مدارک ، شرط سابقه کار برای برخی  مشاغل، آزمایشات پزشکی سخت تر و غیره. هر کدام از این مراحل پول به سیستم تزریق می کند ، خود شما که این مطلب را می خوانید چند بار امتحان آیلتس  داده اید که مثلاً هر چهار مفاد امتحانی را شش یا هفت بگیرید؟

 بیشتر دانشجویانی که  قصد دارند به استرالیا برای تحصیل بیایند فقط به دنبال اخذ ویزای تحصیلی هستند و حاضرند برای بدست آوردن آن هر کاری بکنند و این طرز تفکر، نقطه آسیب پذیری آنهاست. فکر می کنند که مثلاً چون سیستم اداری ایران فَشَل است، اینجا هم همین قصه است.

  نکته اینجاست که نباید برای بدست آوردن ویزای تحصیلی استرالیا دست به هر کاری زد، چون یک اشتباه به ظاهر کوچک سبب می شود که از بدست آوردن اقامت دائم استرالیا محروم بمانید.

مثلاً یکی از اشتباهاتی که ممکن است  دانشجویان مرتکب شوند، ارائه سوابق کاری برای پر کردن مثلاً یکسال بین تحصیلشان است. چون در ایران گرفتن سوابق کاری از دوست و آشنا بسیار ساده است، بسیاری پیشنهاد می کنند که سابقه کاری مرتبط ، پرونده را قویتر می کند و شانس گرفتن ویزا را بالا می برد و این یعنی بزرگترین اشتباه .

برای اخذ اقامت دائم ،  داشتن سابقه کار فقط به یک  گواهی کار مرتبط نمی شود، باید فیش حقوقی داشت ، لیست بیمه داشت، حتی ممکن است از شما اطلاعات بیشتری مثلآً عکسی  که با همکارا ن سابقه اتان  گرفته اید خواسته شود . آنوقت شما چه می کنید؟ نمی توانید دروغ بگویید که سابقه کار نداشته اید چون قبلاً گفته اید که در فلان جا کار کرده اید و اینجاست که مفهوم یکپارچگی سیستم را در می یابید.

بیاد داشته باشید، زمانی  که شما درخواست اقامت دائم می دهید از یک نان آور بالفعل تبدیل به یک نان خور بالقوه  می شوید که به جای اینکه بخشی از 15 میلیارد دلار درآمد سالانه تحصیل استرالیا را تامین کند، قرار است  مثل شهروندان استرالیایی از بیمه و خدمات درمانی در بیمارستان به طور رایگان استفاده کند. از کمک هزینه تحصیلی و حق بیکاری استفاده کند. یک سوم شهریه دانشجویان بین المللی را بدهد و تازه آنهم از طریق وام تحصیلی است و دولت آنرا تامین می کند و شما آنرا زمانی بازپرداخت می کنید که درآمدتان به حد معینی برسد.

توصیه من به شما این است که به هیچ وجه اطلاعات غیرواقع ندهید و حتماً با یک کارشناس قبل از درخواست ویزایتان مشاوره کنید. شما با این هدف برای تحصیل به استرالیا می آیید که اقامت دائم داشته باشید اما شاید در ابتدا تصور نمی کردید که تحصیل یک حلقه از این رشته زنجیر پروسه مهاجرت است .

 یادتان باشد برای هر مدرکی که ندارید، راهی قانونی وجود دارد که شما را به هدفتان می رساند.

فرصت را بقاپید

opportunityبه نظرم  بسیاری از کسانی که به خارج از ایران مهاجرت کرده ا ند این داستان تکراری را تجربه کرده اند که سیلی از دوستان و آشنایان تماس می گیرند و از آنان درخواست کمک می کنند که ” راه و چاه” را  به آنان نشان بدهند تا به خارج از ایران مهاجرت کنند. سناریوی آشنایی باید باشد. اینطور نیست؟

خب من بنا به شغلی که دارم بیشتر در معرض این تقاضاها هستم و شاید هر روزه دهها نفر یا از طریق ای میل یا تلفن تماس می گیرند و می خواهند تا وکالتشان را به عهده بگیرم تا بتوانند زندگی دیگری را در استرالیا تجربه کنند.

یادم می آید ، من اوایل که به استرالیا مهاجرت کردم،  بسیاری از دوستان نزدیکم از من خواستند تا  آنان را برای آمدن به استرالیا کمک کنم. اما متاسفانه در آن زمان مقدور نبود، چون یا رشته تحصیلیشان در لیست مشاغل مورد نیاز استرالیا نبود و یا اینکه زبان انگلیسی را آنقدر خوب نمی دانستند تا بتوانند از پس امتحان شیرین آیلتس بر آیند.

چند سالی گذشت و ناگهان یک فرصت مهاجرتی در یکی از ایالت های استرالیا فراهم شد که فارغ التحصیلان یک رشته خاص را می خواستند. رشته ای که بسیاری از دوستان من در آن  رشته فارع التحصیل شده بودند.

ما در ایران شاید زیاد با مفهوم ” فرصت ” آشنا نیستیم . بیشتر “فرصت” برای ما این معنا را دارد که دری به تخته بخورد و یک جایی از آسمان یک پول هنگفت از میان سقف سوراخ شده خانه امان وسط سفره بیفتد. فرصت برای ما مفهمومی آنی دارد و باید به سرعت زندگی امان را از این رو به آن رو کند.

به نظرم در غرب ، فرصت مفهوم دیگری دارد و بدین معناست که تو در یک زمینه خاص زحمت می کشی و تمامی فوت و فن آن رشته را یاد می گیری و مترصد موقعیتی هستی که فضایی برایت ایجاد شود تا بتوانی تواناییهایت را به منصه ظهور برسانی و بدلیل این نگاه مثبت ، آن فرصت بالاخره ایجاد می شود . فرق انسان ناموفق و موفق در این است که اولی بدنبال فرصت  است و دومی اگر آن نیافت، درصدد  خلق آن بر می آید.

القصه، یادم می آید که تلفن را برداشتم و به  حدود 5 نفر از دوستانم در ایران زنگ زدم وبا  شدت و حرارت وصف ناشدنی داستان این فرصت ایجاد شده برای مهاجرت به استرالیا را  با آنان در میان گذاشتم .

در ابتدا استقبال شدید کردند . به آنان کارهای مقدماتی را که باید انجام دهند را گفتم و قرار شد که با من تماس بگیرند. اما روزها گذشت و هیچیک تماس نگرفتند الا یک نفر که او هم پس از اینکه فهمید قضیه جدی است  و باید پول خرج کند، پا پس کشید و به همان دلایل خانوادگی ، شغلی و تعلقات خاص ما ایرانیان به کباب و قورمه سبزی ترجیح داد در ایران بماند.

برای من  نتیجه این پیگیری و تماس بسیار رضایت  بخش بود. اگرچه دوست داشتم که چند تایی از دوستانم  به استرالیا مهاجرت می کردند اما در نهایت بعداً هیچگاه دیگر از من نخواستند که برای مهاجرت به استرالیا کمکشان کنم چون در عمل ، بزرگی کار به نظرشان آمد و دانستند که  نمی توانند از ایران دل بکنند.

سال گذشته یکی از همان دوستانم را  در ایران دیدم و به من گفت که تصمیمش را گرفته که به استرالیا مهاجرت کند. اما دیگر کاری نمی شد کرد و آن ” فرصت ”  از کف رفته و غیرقابل بازگشت بود . وقتی که به او گفتم که دیگر نمی شود آهی کشید و تاسف خورد. چو خود می کنی اختر خویش را بد    مدار از فلک چرخ نیک اختری را

اگر بدنبال مهاجرت به استرالیا هستید و به شما گفته می شود که یک ” فرصتی ” برایتان برای مهاجرت وجود دارد، آن فرصت را بقاپید و این دست و آن دست نکنید،  چون در زندگی غربی این فرصت ها به کرار اتفاق نمی افتد. فکر نکنید که همیشه هست.

امروز به یکی از موکلانم زنگ زدم و اعلام کردم که ایالت ویکتوریا به رشته ات نیاز دارد، اما   فقط نیم نمره به یکی از موارد امتحان آیلتست باید اضافه کنی . گفت که دیگر ” حالش ” را ندارد که امتحان بدهد و منتظر فرصت بهتری می ماند.

فرصتی که ممکن است هیچگاه تکرار نشود.